
شهید غلامحسین حقانی از چهرههای روحانی مبارزی است که از آغاز جوانی سر درس امام خمینی حاضر شده و دلباخته ایشان بود. پس از آغاز نهضت روحانیت همراهی خود را با امام ادامه داد و در قالب یک روحانی و مبلغ دینی در این سوی و آن سوی مشغول فعالیتهای دینی سیاسی بود. این مقاله به بررسی كتاب شهید حقانی به روایت اسناد ساواك پرداخته است.
شهید غلامحسین حقانی از چهرههای روحانی مبارزی است که از آغاز جوانی سر درس امام خمینی حاضر شده و دلباخته ایشان بود. پس از آغاز نهضت روحانیت همراهی خود را با امام ادامه داد و در قالب یک روحانی و مبلغ دینی در این سوی و آن سوی مشغول فعالیتهای دینی سیاسی بود. شاهد آن که نام وی را روی برخی از اعلامیههای صادره در حوزه علمیه قم در سالهای 43 ـ 44 مشاهده میشود.
مرحوم حقانی از سال 1345 به بعد، وارد فعالیتهای بیشتری شد و ساواک نیز به مراقبت از وی پرداخت. مرکز ثقل فعالیت ایشان در بندرعباس و گهگاه در شیراز بود که در این باره اسناد معتنابهی در این کتاب وجود دارد.
اما دو بخش از این کتاب که اهمیت ویژه دارد یکی مربوط به دستگیری وی در سال 1345 و بازجویی مفصلی است که از او به عمل آمده و ضمن آن نکات جالبی از فعالیتهای فرهنگی موجود در قم درج شده است. در این بازجویی وی از دو تشکل؛ یکی مؤسسه اصول دین و دیگری جلسات اسلام شناسی که زیر نظر دکتر مفتح بوده مطالبی بیان داشته که جالب توجه است. وی هدف اصلی مؤسسه اصول دین که بعدها نام در راه حق هم ضمیمه آن شد، مبارزه با تبلیغات مسیحیت و اثبات حقانیت اسلام میداند. مرحوم حقانی از بنیانگذاران آن یاد کرده و به خصوص تأکید دارد که این تشکیلات را طلاب تهرانی اداره میکردند.
درباره جلسات اسلام شناسی دکتر مفتح هم مطالبی بیان کرده و حاضران در آن محفل را بر میشمرد. این جمع معمولا کسانی بودند که اهل قلم بوده و آثاری هم نوشتند که برخی زیر نظر دکتر مفتح به چاپ رسید. خود آقای حقانی هم کتاب اسلام پیشرو نهضتها را با همکاری یکی دیگر از اعضای آن جلسه به نام محمد مصطفوی نوشت که کتابفروشی محمدی آن را چاپ کرد.
در این بازجویی آنچه جالب توجه است سخن از اساسنامهای است که شهید حقانی برای کسی در شیراز نوشته و به دست ساواک افتاده است. بند بند این اساسنامه برای آقای حقانی خوانده شده و از وی درباره آنها توضیح خواسته شده است. از آنچه در اینجا آمده چنین معلوم میشود که این اساسنامه به هدف ایجاد یک تشکیلات مخفی تدوین شده است. احتمال میرود که متن کامل اساسنامه در پرونده آن افراد موجود باشد.
در حوالی سال 50 مرکز فعالیت آقای حقانی بندرعباس و به خصوص مسجد کوفه بوده و در این بخش نام شماری از مبارزان آن دوره مانند آقای عباس زائری و غیره هم دیده میشود. جالب است که عناوین این گزارشها به طور عمده عبارت است از: موضوع: فعالیت انجمن ضد بهایی. یعنی این جلسات در قالب مبارزه بر ضد بهائیان بوده است. آقای حقانی جایی هم گفته است که در جلسه انجمن علاقه مندان به امام زمان در شیراز که مرکز آن در تهران است به سرپرستی جناب آقای شیخ محمود حلبی به توصیه آقای حلبی میرفته و برای برخی از جوانان درس عقاید میگفته است (ص 263). این گزارش میتوانسته برای ساواک گمراه کننده هم باشد. در عین حال برخی از جلسات انجمن ضد بهایی در شهرستانها عملا رنگ سیاسی به خود میگرفت.

بخش مهم دیگر این اسناد مربوط به زمان دستگیری آقای حقانی در اوائل سال 54 است. این دستگیری بر اساس اعترافاتی است که روی او شده و مهم ترین آنها این است که دست به تهیه گزارشی درباره اخبار مدرسه فیضیه قم و انتقال آن گزارش توسط عوامل مجاهدین خلق به فرانسه و درج آن در خبرنامههای خارج از کشور است. در این باره بازجوییها بسیار مفصل و از آن روی جالب توجه است که آقای حقانی در باره وضعیت قم در این سالها نکات جالبی را بیان کرده است.
اینها اطلاعاتی است که ایشان قاعدتا زیر شکنجههای فراوان داده، بسیاری برای گمراه کردن بازجوها، برخی برای تبرئه خود و آنچه هم به ظاهر مهم است اطلاعات سوخته به حساب میآمده است. با این حال غالب آنها برای شناخت وضعیت قم قابل استفاده است.
بخشی از این مطالب درباره آقای موسوی گرمارودی است که آن زمان توسط مؤسسه اصول دین و شخص آقای خرازی به قم میآمد تا آموزش انشای فارسی به طلبهها بدهد و در عین حال نوشتههایی که بنای چاپ آنها در مؤسسه در راه حق بود ادیت میکرد. وی در اوج مبارزات، هوادار مجاهدین بود و شعری هم سروده بود که یکبار در یکی از این جلسات آموزش زبان فارسی خواند و بار دیگر هم در جشن غدیر در مسجد قائم صفائیه بعد از منبر آیتالله خزعلی آن را قرائت کرد. آقای حقانی در این باره اشاره میکند که آن زمان حس دفاع از مجاهدین خلق در طلبهها زیاد بود.
بخشی از اتهامات در باره فعالیتهای وی در بندر عباس است که پاسخ ها هم میتواند در شناسایی وضعیت فرهنگی آن ناحیه و فعالیتهایی که صورت میگرفته است سودمند باشد.
مهمترین اتهام وی اقدام به تهیه اخبار بوده است که بنا به نوشته مرحوم حقانی شخصی به نام میرلوحی که در مدرسه خان بوده با توصیه او گزارشی از فیضیه تهیه کرده و او گزارش مربوط به شلوغی فیضیه را به موسوی گرمارودی داده است تا به خارج بفرستد.
آقای حقانی یک جا نوشته است که فعالیت مجاهدین به هدف برانداختن رژیم و حکومت مشروطه و ایجاد و برقراری حکومت واحد اسلامی در ایران بوده است. بازجو درباره حکومت اسلامی از او پرسش کرده و آقای حقانی هم نیم صفحه ای در باره این نوع حکومت داده و میافزاید: منظور از براندازی حکومت مشروطه و برقراری حکومت اسلامی دخالت مستقیم مجتهدین از طریق مبارزه مسلحانه و به دست گرفتن حکومت با توجه به مبانی دینی و اسلامی است. (ص 257).
در اینجا باز با اشاره به فعالیت خودش در دارالتبلیغ میافزاید که این قبیل جاها از ما تعهد میگیرند که در مسائل سیاسی دخالت نکنیم والا نمی توانیم در آنجا فعالیت کنیم (ص 262). سپس به فعالیتهای فرهنگی خود همراه با طلاب تهرانی اشاره کرده و فهرستی از آنان را که با یکدیگر در مؤسسه اصول دین فعالیت داشته اند بیان نموده است. بعد هم میگوید «بعد از فوت آیتالله بروجردی با عده ای از رفقا و فضلا از جمله آقای مکارم شیرازی و آقای محمد تقی مصباح به فکر افتادیم که گامهایی در راه اصلاح نواقص حوزه مانند اصلاح کتابهای درسی برداریم که در این زمینه چند جلسه ای تشکیل دادیم و با آقایان صحبت کردیم مخصوصا به علامه حاج سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان... بعد به عنوان نویسندگی در منزل آقای مفتح عصرهای پنجشنبه، جلساتی تشکیل شد من هم گاهگاهی شرکت میکردم ودر آنجا من با یکی از شرکت کنندگان در جلسه به نام آقای محمد مصطفوی کتابی را نوشتیم به نام اسلام پیشرو که کتابفروشی محمدی آن را نشر داد». یکبار هم جلسهای با دکتر سیدحسین نصر داشتیم که در باره تحقیق در فلسفه غرب و نقطه شروع آن بود. همچنین با حاج آقا مهدی حائری هم که از طرف دانشگاه تهران در کانادا تدریس دارند جلسه ای داشتیم. همین طور با محمد تقی قمی. (ص 263 - 264). بعد از آن هم باز به حضور خودش در محضر آیتالله خوانساری و آیتالله شریعتمداری اشاره میکند که اظهار آن هم با هدف آن است که خود را از روحانیون مبارز جدا کند. به خصوص روی ارتباطش با آقا جعفر خوانساری – پسر آیتالله خوانساری - که معلوم بود برای چه چیز روی آن تأکید میشود.
این اطلاعات برای رد گم کردن و نشان دادن آن است که فعالیت غیر سیاسی است اما در عین حال اصل اطلاعات درست است و نشان از تماسهای علمی حوزه با خارج از خودش در آن شرایط.
وی همچنین به برخوردهای میان طلبههای انقلابی و غیر انقلابی در قم اشاره میکند و این که علیه آقای گلپایگانی مطالبی میگویند و چنان مینمایاند که خودش در جرگه غیر انقلابیها و حتی ولایتیهاست که آقای نجفی هم مشهورترین آنهاست. (262) نیز میگوید که سال گذشته یک روز نزد آقای گلپایگانی بودم که دیدم ایشان خیلی متأثر هستند و بالاخره اظهار کردند که از دست یک مشت طلاب نادان و بچه ناراحتم که چرا وقت گرانبهای خود را به جای این که به درس و بحث بپردازند به انتقاد از این و آن مشغول میکنند و اوضاع حوزه را متشنج میسازند و اختلاف میکنند. آقای حقانی به دادن شهریه توسط اطرافیان آقای منتظری برای جذب طلبههای اصفهانی اشاره میکند که کسانی نگرفتند و میان طلاب و فضلای اصفهانی اختلاف پیش آمده است. بعد هم میافزاید که اینها دارای همان افکار نوع طلبههای نجف آبادی هستند که یکی از آنها داماد آقای منتظری میباشد که مایلند آقای منتظری را هرچه میتوانند پروبال دهند و آن طور که شنیدم از طرف ایشان میان طلاب اصفهانی شهریه تقسیم میکنند (ص 271).
ساواک دنبال سرنخی برای اثبات ارتباط مرحوم حقانی با سازمان مجاهدین میگشت و در نهایت هم به خاطر همان گزارشی که وی از میرلوحی گرفته و به گرمارودی داده متهم به داشتن ارتباط با سازمان شده و دوازده سال محکوم شد. وی در بازجوییهای بعدی هر نوع ارتباطی را با مجاهدین منکر شده و سعی میکند برخی از اطلاعات سوخته را مطرح کرده و خود را بیزار از آنان نشان دهد. وی میگوید که آقای معادیخواه خیلی از آنها تجلیل میکرد و چندین مرتبه با من صحبت کرد و خیلی میل داشت نظر مرا معطوف دارد اما با ادله ثابت میکردم که اینها صحیح نیست (ص 285).
آقای حقانی در باره این که چه نوع کتابهایی میخواند شرحی عریض و طویل داده که جالب است و نشانگر نوع مطالعات عمومی یک طلبه در آن دوره. آثار شهید صدر مانند «اقتصادنا» و «البنک اللاربوی» و کتاب «مرجعیت و روحانیت» و آثار بازرگان از آن جمله است. کتابهای شریعتی را نخوانده و میگوید که خیلی مایل بودم که کتاب های دکتر شریعتی را بخوانم تا اشکالاتی که دیگران میکنند خودم ببینم چون بعضی از دوستان ما مثل آقای محمدتقی مصباح یزدی با دقت کامل کتاب های ایشان را خوانده است و اشکالاتش را برای ما نقل کرده است ولی تا به حال نتوانسته ام کتاب های او را مطالعه کنم. کتاب های دیگری که میخوانده عبارت است از: تاریخ تمدن ویل دورانت، سیر حکمت در اروپا، زمینه جامعه شناسی، تأملات دکارت، دیباچه ای بر رهبری، فلسفتنا، فروید و فرویدیسم، جنگ های شش روزه اعراب و اسرائیل، سرگذشت فلسطین و... (ص 293 - 294).
درباره موضع خود نسبت به شریعتی هم میگوید که چون مخالف بوده – و ظاهرا این مخالفت هم به خاطر رفاقتش با آقای مصباح – مینویسد که به خاطر مخالفت با کتاب های شریعتی «عده ای در قم سخت با ما مخالفت و در هر فرصتی که به دستشان میآید ما را فحش باران میکنند. چند سال قبل در شب عید غدیر مجلس جشن عمامه گذاری برای یکی از اقوام در منزل منعقد کرده بودم و علما را دعوت کرده بودم. روز بعد در مسیر، برخورد با معادیخواه کردم. سخت مرا به باد انتقاد گرفت که چرا آیتالله گلپایگانی و آیتالله نجفی را دعوت کردم. به واسطه همین شهرت بود که یک روز آقا رضا اصفهانی از حسینیه ارشاد نزد ما آمد و گفت که دکتر حاضر به بحث با شما است و به همین جهت روزی تعیین شد که آقای مصباح یزدی که یکی از رفقای ماست و کاملا نوشتههای دکتر را مطالعه کرده و اشکالات عمیق و دقیق بر آنها را خوب میداند در تهران برود و با او مباحثه کند که اتفاقا در آن روز موعود تا ظهر آقای مصباح در آن منزل منتظر بود و دکتر نیامد و سر ظهر تلفن کرد که حال من خوب نیست در حالی که بعد از ظهر همان روز در محلی برنامه سخنرانی اجرا کرد. (ص 265).
آقای حقانی در یکی از آخرین بازجوییها که همه چیز روشن شده با صراحت مینویسد: وابستگی خود را به روحانیون افراطی از جمله حاج روح الله خمینی اعلام میدارم که آنان طرفدار جوانان مبارز هستند که منظورشان مبارزه مسلحانه به منظور برانداختن حکومت مشروطه و روی کار آمدن حکومت اسلامی است با انگیزههای مذهبی و اسلامی (ص 302).
آقای حقانی مثل بسیاری از طلبههای مبارز دیگر از مبارزات مسلحانه راضی و از کار مجاهدین خشنود بود تا آن که به زندان رفت. حتی اندکی هم از اوائل دوره زندان با آنان مناسباتی داشت اما به تدریج در اوین و در کنار روحانیون برجسته زندانی مانند آیتالله ربانی شیرازی و انواری از موضع گذشته دست کشید و برابر مجاهدین قرار گرفت.
زمانی که جمعی از روحانیون در زندان از قبیل آقایان طالقانی و منتظری و انواری و غیره فتوا دادند و سفرههای جمعی میان مسلمانان و کمونیست ها را تحریم کردند مجاهدین از این کار آنان خیلی ناراحت شدند. در این باره موسی خیابانی که دومین فرد سازمان مجاهدین بعد از رجوی بود از طریق آقای لاهوتی که در حال انتقال از قصر به اوین بود، پیام زیر را از طرف مجاهدین نه خودش به روحانیون اوین رساند:
1. شماها صلاحیت نظر دادن در مسائل اجتماعی را ندارید، زیرا همیشه دنباله رو هستید.
2. حد خودتان را بشناسید و پا از گلیم خود بیرون نگذارید.
3. آقای طالقانی! شما که همیشه خود را مجاهد مینامیدی و افتخار شاگردی و پیروی از محمد حنیف نژاد بوده چرا وقتی که علیه مجاهدین فتوا دادند عمامه ات را بر زمین نزدی.
4. آقای غلامحسین حقانی! شما آدم منافقی هستی و تاریخ اسلام از امثال تو زیاد به خود دیده است.
این سند که به عنوان پیام مجاهدین خلق به روحانیون اوین داده شده و مربوط به سال 55 بوده نشانگر دیدگاههای مجاهدین خلق نسبت به روحانیت و شخص آیتالله طالقانی است. آنان ایشان را از شاگردان محمد حنیف نژاد میدانستند!
آقای حقانی در هشتم شهریور سال 56 آزاد شد و آنچنان که اسناد نشان میدهد مجددا فعالیتهای خود را آغاز کرده است.
مرحوم حقانی در هفتم تیر ماه 1360 در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی که منافقین عامل آن بودند به شهادت رسید.
منبع: كتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
ستاد کنگره شهدای روحانی سراسر کشور
رسول جعفریان